اولین پست وبلاگه و آدم دوست نداره چیزهای بد بگه ،اما خب قضیه اینه که من اونجور که باد در غبغب می انداختم که خب دارم معماری میخونم و با رتبه 9 دانشگاه شریعنی قبول شدم احساس نمیکنم در مسیر درست دارم قرار گرفتم!وبین دوراهی اینکه این ترم کرونایی رو حذف کنم یا خرامان خرامان جلو برم و فقط پاسش کنم گیر کردم.هیچ کس برای زندگی و کارش یه همچین رزومه ای نمیخواد اما چه بخوام چه نخوام ،باید قبول کنم که اینطور پیش رفته و تاحالا چیزی برای افتخار کردن بهش ندارم.این پست رو برای خودم به یادگار میذارم تا شاید یه روز که با حس خوب یا بدتر برگشتم بدونم داستان از کجا شروع شده بود.فارغ از دانشگاه و معماری و ماجراهای من باهاش کلی پیچیدگی های دیگه هم وجود داره که من رو نسبت به خودم مایوس تر میکنه.نمی دونم چطور باید با همه اینها بجنگم):


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها